loading...
عاشقانه
mohammad بازدید : 5 جمعه 12 مهر 1392 نظرات (0)

jbwvm2i9q7q6s6hurli.jpg

قهوه تلخ و چای داغ دیگر چیست !
تو نباشی آب هم از گلویم پایین نمی رود . . .

 

 

 

 

 

 

سکوت میکنم آنقدر که فراموش کنم حرف زدن را . . .
دیگر کار من از فریاد و حرف گذشته است
اکنون گوشه ای ساکت مینشینم و دیگران را با نگاه خسته ام دنبال میکنم .

 

 

 

 

 

 

زندگی زمانی برایم سود داشت که تو در کنارم بودی
اما حالا که نیستی دلم یک ضرر بزرگ میخواهد
و آن مرگ است . . .

 

 

 

 

 

 

این روزها حالم اصلا خوب نیست
دیروز رفتم دکتر
راستش چجوری بگویم !
برایم هر روز و هر ساعت
قرص لب هایت را تجویز کرد !

 

 

 

 

 

 

به تمامی مقدسات جهان قسم
دیگه خسته شدم
خستگی ای که با هیچ استراحتی خوب نمیشود . . .
دیگر دنبال ” آرامش ” هم نمیروم
چون آن, مدت هاست که با من غریبه شده . . .

 

 

 

 

 

 

هر وقت که لبات را می بینم
یاد آبنبات های چوبی کودکی میفتم
که بدجور خوردنش وسوسه انگیز بود !

 

 

 

 

 

 

ای مرد
من از تو چهره ای افسانه ای
تن پوشی خارق العاده
و قصری از سکه های طلایی نمیخواهم,
این مهربانی و جذبه ات است که مرا غرق در خود کرده . . .

 

 

 

 

 

 

نگاهم کن
میخواهم چشم هایم را به چشم هایت بدوزم !
میخواهم به این دنیا نشان دهم که
عاشق ترین خیاط منم . . . !

 

 

 

 

 

 

هه پیش من حرف از عرق و مشروب میزنند . . .
آن ها نمیدانند که
ای بانو
بوی موهایت از هر چیز دیگری برایم مست کننده تر است !

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 35
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 7
  • بازدید کلی : 1,247